دریافت کد خوش آمدگویی

ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


شهر خلوت...







نویسندگان بلاگ عاشق تنها



آثار تاريخي عاشق تنها



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق تنها



وضعیت من در یاهو



آمار بلاگ عاشق تنها



طراح قالب بلاگ عاشق تنها:



موزیک و سایر امکانات بلاگ عاشق تنها






[+] نوشته شده توسط سودا در 17:23 | |








[+] نوشته شده توسط سودا در 17:18 | |








[+] نوشته شده توسط سودا در 17:3 | |







داستان مرگ عشق حتما بخونید


شب عروسيه، آخره شبه ، خيلي سر و صدا هست. ميگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چي منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسيمه پشت در راه ميره داره از نگراني و ناراحتي ديوونه مي شه. مامان باباي دختره پشت در داد ميزنند: مريم ، دخترم ، در را باز کن. مريم جان سالمي ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمياره با هر مصيبتي شده در رو مي شکنه ميرند تو. مريم ناز مامان بابا مثل يه عروسک زيبا کف اتاق خوابيده. لباس قشنگ عروسيش با خون يکي شده ، ولي رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به اين صحنه نگاه مي کنند. کنار دست مريم يه کاغذ هست، يه کاغذي که با خون يکي شده. باباي مريم ميره جلو هنوزم چيزي را که ميبينه باور نمي کنه، با دستايي لرزان
کاغذ را بر ميداره، بازش مي کنه و مي خونه :
سلام عزيزم. دارم برات نامه مي نويسم. آخرين نامه ي زندگيمو. آخه اينجا آخر خط زندگيمه. کاش منو تو لباس عروسي مي ديدي. مگه نه اينکه هميشه آرزوت همين بود؟! علي جان دارم ميرم. دارم ميرم که بدوني تا آخرش رو حرفام ايستادم. مي بيني علي بازم تونستم باهات حرف بزنم.
ديدي بهت گفتم باز هم با هم حرف مي زنيم. ولي کاش منم حرفاي تو را مي شنيدم. دارم ميرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردي، يادته؟! گفتم يا تو يا مرگ، تو هم گفتي ، يادته؟! علي تو اينجا نيستي، من تو لباس عروسم ولي تو کجايي؟! داماد قلبم تويي، چرا کنارم نمياي؟! کاش بودي مي ديدي مريمت چطوري داره لباس عروسيشو با خون رگش رنگ مي کنه. کاش بودي و مي ديدي مريمت تا آخرش رو حرفاش موند. علي مريمت داره ميره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سياهي ميرند، حالا که همه بدنم داره مي لرزه ، همه زندگيم مثل يه سريال از جلوي چشمام ميگذره. روزي که نگاهم تو نگاهت گره خورد، يادته؟! روزي که دلامون لرزيد، يادته؟! روزاي خوب عاشقيمون، يادته؟! نقشه هاي آيندمون، يادته؟! علي من يادمه، يادمه چطور بزرگترهامون، همونهايي که همه زندگيشون بوديم پا روي قلب هردومون گذاشتند. يادمه روزي که بابات از خونه پرتت کرد بيرون که اگه دوستش داري تنها برو سراغش.
يادمه روزي که بابام خوابوند زير گوشت که ديگه حق نداري اسمشو بياري. يادته اون روز چقدر گريه کردم، تو اشکامو پاک کردي و گفتي گريه مي کني چشمات قشنگتر مي شه! مي گفتي که من بخندم. علي حالا بيا ببين چشمام به اندازه کافي قشنگ شده يا بازم گريه کنم. هنوز يادمه روزي که بابات فرستادت شهر غريب که چشمات تو چشماي من نيافته ولي نمي دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزي که بابام ما را از شهر و ديار آواره کرد چون من دل به عشقي داده بودم که دستاش خالي بود که واسه آينده ام پول نداشت ولي نمي دونست آرزوهاي من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل مي کنم. هنوزم رو حرفم هستم يا تو يا مرگ. پامو از اين اتاق بزارم بيرون ديگه مال تو نيستم ديگه تو را ندارم. نمي تونم ببينم بجاي دستاي گرم تو ، دستاي يخ زده ي غريبه ايي تو دستام باشه. همين جا تمومش مي کنم. واسه مردن ديگه از بابام اجازه نمي خوام. واي علي کاش بودي مي ديدي رنگ قرمز خون با رنگ سفيد لباس عروس چقدر بهم ميان! عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم. دلم برات خيلي تنگ شده. مي خوام ببينمت. دستم مي لرزه. طرح چشمات پيشه رومه. دستمو بگير. منم باهات ميام ….
پدر مريم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالاي سر جنازه ي دختر قشنگش ايستاده و گريه مي کنه. سرشو بر گردوند که به جمعيت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکي تو سرش شده که توي چهار چوب در يه قامت آشنا مي بينه. آره پدر علي بود، اونم يه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک يکي شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهي که خيلي حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتي که فرياد دردهاشون بود. پدر علي هم اومده بود نامه ي پسرشو برسونه بدست مريم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولي دير رسيده بود. حالا همه چيز تمام شده بود و کتاب عشق علي و مريم بسته شده. حالا ديگه دو تا قلب نادم و پشيمون دو پدر مونده و اشکاي سرد دو مادر و يه دل داغ ديده از يه داماد نگون بخت! مابقي هر چي مونده گذر زمانه و آينده و باز هم اشتباهاتي که فرصتي واسه جبران پيدا نمي کنند…

نه از تو ميگذرم نه از اونا...


[+] نوشته شده توسط سودا در 19:45 | |







الو گوشی.......

سلام جانم! بله حتما! الو گوشی....

چقد آسون و راحت با همه تو گرم میجوشی

دلم لک میزند گاهی برای بودن با تو

برای بوسه و لبخند و شاید یک هم آغوشی

بفرما چای با عشق دم کشیده خستگی درکن

در این لحظه که میگویی برایم سخت میکوشی

نه منظوری ندارم من که میدانم خریدار است

 میشود از تو بپرسم خنده ات را چند میفروشی؟

ته فنجان تو عشقم شده حل مزه اش بد نیست

 ولی تو سینه ام را میشکافی درد مینوشی

 اگر یک شب خالی شد حریم خانه ات ازمن

 اگر مردم برای من لباس تیره میپوشی!؟


[+] نوشته شده توسط سودا در 20:57 | |







 

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به منه خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهمتو باشد به دیگران برسد

خدا کند ......... که نه نفرین نمیکنم نکند

به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

فغان و ناله و زاری نمیکنم نکند

صدای گریه ی من شاید به گوششان برسد

 

 


[+] نوشته شده توسط سودا در 18:38 | |







بیا در اغوشم

تورا بدیدم و شد دیگران فراموشم

ز خط سبز نگاهت نگه نمی پوشم

شمیم گریه ابری نسیم خوش بویی

کویر تشنه ی خشکم بیا در اغوشم

ز دام عشق تو ای پادشاه زیبایی

رها نمی شودم دل هر انچه میکوشم

هر انچه پند بگفتم رمیده دل نشنید

نصیحت دگران هم نرفت در گوشم

شدم چو شهره ی شهر از شمیم شعر و غزل

 

غزال خوش قد و بالا مکن فراموشم

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط سودا در 18:14 | |







روحیات عاطفی ماه خودم... خردادماه

آخجووووووووووووووون این یکی دیگه واس من راست گفت!

به ادامه مطلب برید.... تا ببینید روحیه ی عاطفی من چطوره؟ نظر هم یادتون نره که بگید واستون درست گفته یا نه؟ منتظرم...


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط میتی در 4:33 | |







طالع بینی ماه خودمه: خردادماه

این یکی هم طالع بینی ماه خودمه!

خردادماه....

البت نصفش دروغه ولی خوب واس آپ کردن بلاگ بهونه ی چندان بدی نیس!

میخواید ببینید؟ خوب برید به ادامه مطلب.... راستی کسایی هم که متولد خردادماه هستن دوست دارم نظرشونو بذارن که طالعه براشون راست میگه یا نه؟ منتظر نظرم...


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط میتی در 4:26 | |







تست روانشناسی بسیار جالب و سرگرم کننده

سلام. بچه ها این تست خیلی خیلی خیلی باحاله!

برای دیدن اول یه قلم و کاغذ آماده کنید و بعدشم حتما به ادامه مطلب برید.....

مطمئن باشید که از دیدنش لذت میبرید...

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط میتی در 4:9 | |